با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم ازمطالبی که براتون گذاشتم استفاده کنید.حتما نظر بذارید.تبادل لینک یادتون نره به بقیه هم معرفی کنید نظر سنجی هم فراموش نشه.!!!!!!!!!!!!
اویل شب بود . دلشوره عجیبی تمام بدنم را فرا گرفته بود . بعد از اینکه راه افتادیم به اصرار مادرم یک سبد گل خریدیم . خدا خیر کسانی را بدهد که باعث و بانی این رسم و رسوم های آبکی شدند . آن زمانها صحرای خدا بود و تا دلت هم بخواهد گل ! چند شاخه گل می کندن و کارشان راه می افتاد ، ولی توی این دوره و زمونه حتی گل خریدن هم برای خودش مکافاتی دارد که نگو نپرس !!! قبل از اینکه وارد گلفروشی بشوی مثل « گل سرخ » سرحال و شادابی ولی وقتیکه قیمت ها را می بینی قیافه ات عین « گل میمون » می شود . بعدش هم که از فروشنده گل ارزان تر درخواست می کنی و جواب سر بالی جناب گلفروش را می شنوی ، شکل و شمایلت روی « گل یخ » را هم سفید می کند !!! البته ناگفته نماند که بنده حقیر سراپا بی تقصیر هنوز در اوان سنین جوانی ، حدود ی « سی و نه » سالگی بسر برده و اصلاً و ابداً تا اطلاع ثانوی نیز نیازی به تن دادن به سنت خانمانسوز ازدواج در خود احساس نمی نمودم منتهی به علت اینکه بعضی از فوامیل محترمه خطر ترشی افتادگی ، پوسیدگی روحی و زنگ زدگی عاطفی اینجانب را به گوش سلطان بانوی خاندان مغزّز « مقروض السلطنه » یعنی وزیر « اکتشافات ، استنطاقات و اتهامات » رسانده بودند فلذا برای جلوگیری از خطرات احتمالی عاق شدگی زودرس و بالطبع محروم ماندن از ارث و میراث نداشته و یا حرام شدن شیر ترش مزه نخورده سی و هشت سال پیش و متعاقب آن سینه کوبیدن ها و لعن و نفرین های جگرسوز نمودن و آرزوی اشّد مجازات در صحرای محشر و از همه بدتر سرکوفت فتوحات بچه های فامیل و همسایه مبنی بر قبول شدن در رشته های دانشگاهی ؛ نانوایی سنگکی اطاق عمل ، تایتانیک پزشکی ، مهندسی فوتولوس و متلک شناسی هنر های تجسمی ، صلاح را بر آن دیدم که حب سکوت و اطاعت خورده و به خاطر پیشگیری از بمباران شدن توسط هواپیماهای تیز پرواز « لنگه کفش های F14 » و موشک های بالستیک « نیشگون ها و سقلمه های F11ا» و غش و ضعف های گاه و بیگاه « مادر سالار » به همراه از خانه بیرون کردن های « پدر سالار » و تهدیدات جانی و مالی فوق العاده وحشتناک همشیره های مکرّمه با مراسم خواستگاری امشب موافقت به عمل آورده و خود را به خداوند منان بسپارم .
میگه پتروس کی بود؟همونی که انگشتش رو کرد تو سوراخ سد .میگم پـَـــ نــه پـَـــ یه دهقان فداکار بود که وقتی گرگ یوسفش را خورد، رفت زیر تانک و انگشتشو کرد تو چشم راننده قطار.